- پری چهر
- کسی که چهره ای مانند چهرۀ پری دارد، پری رخسار، پری روی، خوشگل، زیباروی،
برای مثال خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی / خوشا با پری چهرگان زندگانی (فرخی - ۳۹۲)
معنی پری چهر - جستجوی لغت در جدول جو
- پری چهر ((پَ. چِ))
- پری چهره، آن که چهره اش به زیبایی چهره پریان است، زیبا، خوب روی، خوش صورت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پریروی، آنکه چهره و سیمای زیبا و پری دارد
فادزهر پازهر تریاق تریاک بادزهر نوشدارو. یا پادزهر معدنی. سنگی است معدنی که برای دفع سم بکار رود. یا پادزهر حیوانی. سنگی است که در شکنبه بز کوهی پیدا شود گاو زهره گاوسنگ
روی پاک چهره پاک چهرنیک، دارای چهره پاک
آنکه صورتش زرد رنگ و پژمرده باشد، پژمرده افسرده
که چهره ای چون پری دارد پری سیما پری روی خوبروی زیبا جمیل پریچهر، جمع پریچهرگان
پریوش: (یکی لطف و خوی پری وار داشت) (بوستان)
آنکه جن او را گرفته باشد جن دار جن گرفته پی گرفته، جمع پریداران، دختری دوشیزه که زنان جادو افسانها خوانده بر او دمند تا پری در بدن او در آید و آن اثنا از مغیبات خبر دهد، دیوانه مجنون، جا و مقام دیو
پریوش، پری فش مانند پری
کسی که جن داشته باشد، جن زده، دیوانه، مجنون، دختری که پری افسا او را واسطۀ ارتباط خود با جن و پری قرار دهد، برای مثال چون پری داران درخت گل همی لرزد به باد / چون پری بندان بر او بلبل همی افسون کند (قطران - ۸۳)
زیبا، خوش صورت، پاکیزه رو، دارای چهرۀ پاک و روشن
پادزهر، هر دارویی که برای دفع سم به کار برود، ضدزهر، تریاق
جن زده، دختری که واسطه بین پری افسا و جن قرار می گیرید
پر نصیب پر بهره. پر بهر کردن پر نصیب کردن پر بهره کردن بهره مند کردن
پر محبت
پوست و پوشال خرما که بدان ریسمان بافند لیف خرما پیشن پیشند آژوغ آزغ آزوغ